سیری در مفهوم ملاحت

محرم آقازاده
مقدمه 
حسنت به اتفاق ملاحت جهان گرفت

آری به اتفاق جهـان می‌توان گرفت

(حافظ)

واقعیت این است که هر علمی‌ در پیدایش خود دایره‌ای را که در آن به کنش‌وری دست می‌یازد، معین می‌کند و حیطهٔ مفاهیم، عبارات یا کلماتی را که به استخدام عرضهٔ پیام خود در می‌آورد، مشخص می‌سازد. در این میانه علم زیبایی‌شناسی نیز از به‌کارگیری مفاهیم بی‌بهره نبوده است.

آنچه عنصری اساسی در مرزبندی علوم جز از زمینهٔ کارکردی‌شان اهمیت فراوان می‌یابد، کاربست کلمات و عبارت‌ها است با بارهای معنایی ویژه. نتیجه اینکه، در وادی علوم نظری فصل ممیزهٔ مفاهیم در قالب کلمات، بیش از هر چیز دیگری مشکل می‌نماید، دامن علم زیبایی‌شناسی نیز از این اختلاط افادهٔ معنایی از کلمات مشابه به‌دور نمانده است.

در این مقاله برآنیم تا دست در تبیین یکی از مفاهیم مورد استفاده در حیطهٔ زیبایی‌شناسی یعنی ملاحت، ببریم.

قبل از اینکه کلامی‌ در تشریح مفهوم آورده باشیم، به واژه‌شناسی ملاحت نظری می‌افکنیم. واژهٔ ملاحت در فرهنگ فارسی دکتر معین به معنی شوربودن، نمکین‌بودن و خوب‌روی‌بودن آمده است و ایشان ملاحت را از زبان حافظ چنین آورده است:

خرم شد از ملاحت تو عهد دلبـــری

فرخ شد از لطافت تو روزگار حسن

معادل واژهٔ ملاحت در فرانسه la Grace و در انگلیسی attractiveness است. اغلب، این کلمه با کلماتی چون رباینده، دلکش، مهربان و خوش‌اطوار نیز برابر نهاده می‌شود، ولی آنچه از کلمهٔ ملاحت بر می‌آید، بر همهٔ کلمات فوق محیط است. به‌طوری‌که، بیش از پیش با پیشرفت زیباشناسی بر اثر انتفاضهٔ معنایی آن افزون می‌شود.

سیری در مفهوم ملاحت - محرم آقازاده 

حال سیری در مفهوم ملاحت

ملاحت صفت هر هنر، یا پیکرهٔ زنده است، و به‌قدری گسترده که مجالی دیگر جهت شرح بار معنایی‌اش می‌طلبد. صفت ملاحت بیشتر در مورد حرکات موجودات به‌کار بسته می‌شود. عاطفهٔ مربوط به آن با درک سهولت در حرکات و اطوار همراه است. حرکات آسان و سهل چنانند که گویی پای در جای پای هم می‌نهند، چنان‌که از حرکتی زایش حرکت دیگر را می‌توان دریافت. ملاحت همیشه حرکات منحنی را می‌پسندد. «گاستالا» چنین عنوان نموده که، قبل از هر چیز این کلمه شایستهٔ زنی جوان است، پس از آن هر انحنائی که سرشار از حرکت است، یا عمارتی کوچک که با گچ‌بری‌ها، کنگره‌ها و انحناهای ظریف خود پر از لطف و دلربایی‌ست، این لفظ مکانِ استعمال می‌یابد.

«هیوم» ملاحت را ویژهٔ آدمی ‌و آن‌را حرکت دلپذیر و برآمده از جسم و روان می‌داند. «اسپنسر» این قول را بر موجودات فاقد حرکت و گیاهان نیز روا داشته است. به گفتهٔ وی شاخه‌های بید مجنون که دارای حالاتی چون رضامندی‌اند، اندامی‌ را به تصویر می‌کشند که اعضای آن به آرامی‌ آرمیده‌اند. محتملاً این نظر مردود نخواهد بود که ما از تماشای انحنای خطوط (یا خطوط منحنی) احساس آرامش می‌کنیم. با تماشای غروبی به همراهی نسیم ساحل دریا بی‌شک انحنای امواج خسته ما را بر مرکب خیالمان سوار می‌سازد و تا افقی که پای اندیشه در رسیدن بدان لنگ است، به یک‌باره پیش می‌برد.

به‌هر روی، ناچاریم بپذیریم که اصطلاح ملاحت، اغلب ویژهٔ حرکات موجودات زندهٔ متحرک است. اما صرف احساس و ادراک سیلان و آسانی، همهٔ  عواطفی را که از تحلیل آن به‌دست می‌آید، آشکار نمی‌سازد. با لحاظ چنین دیدی، می‌توان گفت که حرکات ملیح نشانگر شادی و شعف‌اند، همچنان که «گویو» می‌نویسد: «نتیجهٔ زندگی سعادتمندانه و سازگاری با محیط، خود گونه‌ای از ملاحت است.»

برخی، ملاحت را نشانی زنانه توصیف نموده‌اند، ولی چنین باوری از ملاحت اندیشه‌ای باطل است. آنچه در این‌باره گفتنی است آنکه، اطوار و نشان‌های خاص زنان به‌گونه‌ای است که می‌تواند به آسانی ملاحت را تداعی نماید. نرمش، و رفتار پیوسته از خصایص بارز زنان می‌باشد.

هرگاه حرکات ملیح وزن یابند، سر در قید وزنی نهند و یا با موسیقی همگام گردند، عنصر خیال‌‌انگیز نوئی حاصل می‌آید. موزونی، در حرکات و خیال، نوعی رابطه ایجاد می‌کند و چنین بر می‌آید که تحت ارادهٔ فرد است. چنان‌که گویی خود، آن حرکات را خلق می‌کند. این، هم احساسی جسمی و در اندک مجالی هم احساسی نفسانی را باعث می‌گردد.

تبسم و لبخند را نیز ممکن است ملیح نامید، چرا که این حرکت آسان نشان‌گر شادی و لذت می‌باشد. «وینچی» می‌گوید: «حرکت آرام و مارپیچ هر چیز را با دقت نگاه کن…» از گفتهٔ او نتیجه می‌شود که او خود خالق احوال ملاحت بوده است. او تبسم و رفتار ملایم افرادی خاص را، حرکات ملکوتی می‌نامد.

پیش‌تر چنین اشارت رفت که حرکت جان مایهٔ پدیدآورندهٔ ملاحت است. با اینکه می‌توان ملاحت را با کیفیات متعددی مورد امعان نظر قرار داد، شایع‌ترین انواعی از ملاحت که صورت می‌گیرد، آن‌هایی‌اند که بر حرکت بنیاد می‌یابند. تصور حرکت یا حداقل تصوری کلی از توالی حرکت در بُعد زمان برای موضوع ملاحت، از ملزومات است. و ملاحت خصیصه‌ای است که از ماحصل اجتماع چند عنصر ویژه از مقدار متناسبی از توالی، زائیده می‌شود.

شاید از مصادیق زیر بتوان نتیجهٔ عملی بارزی را به تصویر کشید؛ زمانی که فیلم در سینما با حرکتی آرام نمایش داده می‌شود، تقریباً تمام حرکات ملیح‌اند. اگر فیلمی ‌را تماشا کنید که از سوارکاری ثبت شده باشد، وقتی سریع‌تر از حرکات طبیعی‌اش نمایش داده شود، اصلاً جنبه‌ای برای تماشا نخواهد داشت، ولی به شرطی که فیلم با حرکت آرام به نمایش درآید، به‌طوری که انقطاع حرکتی پیش نیاید، مسلماً حرکات آسان و آرام آن شما را مجذوب خواهد ساخت. زمانی که می‌بینیم حیوان به نرمی ‌از زمین خیز برمی‌دارد، و سپس در نهایت نرمش به زمین بر می‌آید، هر کدام از حرکاتش لطافت و ملاحتی ایجاد می‌کند.

حرکات عادی‌ترین منظورها، و یا پرجنبش‌ترین و زاویه‌دارترین آن‌ها، وقتی تحت چنین شرایطی به نمایش در می‌آیند، سرشار از ملاحت می‌گردند، در حالی‌که اگر حرکات نرم بازیگری بر پردهٔ سینما سریع به‌نمایش در آید، عاری از هر نوع لطف می‌شود، و حرکت سریع و هرز جانوری درنده با نمایشی آهسته صاحب ملاحت افزون‌تر از آن خواهد بود.

قسمت اصلی ملاحت در توالی حرکتی یا به‌عبارتی بهتر در مهیاساختن حرکت بعدی در ضمن حرکت قبلی و ادامهٔ آن می‌باشد، تکامل این وصل و اتصالات، باعث جذبه می‌گردد.

هنگامی ‌اطوار کسی را ملیح می‌خوانیم که رفتارش نرم و عاری از تکان و تکرار زائدی باشد که می‌تواند هر آنی انفصال رشته توالی را پدید آورد.

یک منحنی دلرباتر از خطی شکسته یا دندانه‌وار است، زیرا وقتی دید ما سیری انکساری می‌یابد، به ناچار باید در هر زاویه‌ای توقف کرد و لحظه‌ای بعد به پیگیری حرکت پرداخت. چنین برخوردی و تقلا و فشار حاصل از گذر از زاویه‌ای به انحنایی دیگر از لطف می‌کاهد. چشم‌اندازی که در گوشه‌ای از آن تپه‌ای با انحنایی کمان‌گونه جای گرفته تا زمانی مجذوب‌کننده است که به همان شکل منحنی‌وار بماند، با رویش درخت یا هر چیزی دیگر که چون نیزه‌ای بر انحنای قامت آن عمود می‌شود، چشم‌نوازیش از کف می‌رود.

کوششِ نمایان، مطلقاً ملیح نیست، ولی عدم تلاش نیز زایندهٔ ملاحت نمی‌باشد، بلکه لازم می‌آید خطی ممتد، حرکتی پیوسته، رفتار و اطواری متوالی و مستمر موجود باشد تا ملاحت ایجاد گردد.

 ملاحت قایقی بادبانی از پیوستگی در حرکتش پدیدار می‌شود، چرا که هیچ نقطهٔ توقفی در جریان و خرامش آن مشاهده نمی‌گردد تا بدان وسیله کوششی یا فشاری مداوم احساس نماییم. در حالی‌که اگر همین قایق را با موتور به حرکت در آوریم، از ملاحتش کاسته می‌شود، زیرا صدای ناهنجار و ممتد و تکانش‌های سریع، انقطاع در پیوستاری و تلاش را باعث می‌گردند.

مطلوب آن می‌دانیم مقال اندک را با گفتاری از «برگسون» که در ضمن تأویل و تفسیر برخی از افکار «راوسون» را آورده است، به‌پایان ببریم و رشته را به اندیشمندان فارغ‌بال باز سپاریم تا در مجالی بس بسنده به تفحص چندین‌باره در این زمینه پردازند، که او نوشته است: «کسی که جهان را از دید هنرمند می‌بیند، ملاحت را از میان زیبایی، و نیکی را از میان جسم نیم‌شفافِ ملاحت مشاهده می‌کند.»

 

منابع :

۱-    زیبایی‌شناسی، فیلیسین شاله

۲-    زیبایی‌شناسی تحلیلی، پی‌یر گاستالا

۳-    زیباشناسی: در هنر و طبیعت، علینقی وزیری

ارسال دیدگاه