سروِ قامت ستودنی ادب و فرهنگ ایران

حمیدرضا یعقوبی

«… در این سفرها یکی پیش می‌افتاد و به دورترین نقطه راهنمایی‌ام می‌کرد. یکی مرا تعزیه‌خوان می‌دانست، دیگری گنج‌گیر می‌خواند، چهارمی می‌گفت که برای خرید زیرخاکی آمده است، پنجمی مرا مأمور ادارهٔ اوقاف می‌دید و از کمیِ زائر و نذر و نیاز می‌نالید… خلاصه که «هر کسی از ظن خود شد یار من». دو سه بار کار به گفت‌وگو و مجادله و مخامصه کشید، به ژاندارمری پناه بردم… در سفر قلعه‌ رودخان از بالای پلی چوبین که به‌عرض چهل سانتی‌متر و به‌طول سی متر بود، با سر به داخل آب افتادم و غوطه‌ای چند خوردم، آب در دوربین عکاسی اثر کرد و آن‌را از کار انداخت، دفتر بزرگ یادداشت هم روی آب می‌رفت که همراهان و راهنمایان آن‌را گرفتند. گرمای روزهای تابستان و نبودنِ آب گوارا و حملهٔ حشرات گوناگون در شب از گرفتاری‌های جانفرسای جلگهٔ گیلان است…»

Javad Bijani- دکتر منوچهر ستوده

یکصدوسه سال عمر پربرکت و تا لحظهٔ رهاییِ روح، تحقیق و تفحص در ادبیات، تاریخ و جغرافیای مرز و بوم میهنمان ایران، حکایت بزرگ‌مردی است از هم‌نسلان پرویز ناتل‌خانلری، مصطفی مقربی و ذبیح‌الله صفا و همنشین و همنفس مرحومان ایرج افشار و باستانی پاریزی و عمرش دراز، شفیعی کدکنی… نام‌هایی که هر کدام مرجعی است و باب کشف دیرین ادبیات و تاریخ آغشته به مهر و غضب، از گذشته تا اکنون…

نگاشته‌اند کتابداری کالجِ آمریکایی البرز یا همان دبیرستان البرز امروزین را عهده‌دار بود، هرچند به استناد کلام دکتر منوچهر ستوده، سبب این اقبالِ خوش آن بود که در نوجوانی، توافق شده بود در ازای نپرداختنِ شهریهٔ تحصیل به دبیرستان البرز، می‌بایست در حین تحصیل، فعالیتی به‌نفع و در خدمت دبیرستان انجام دهد. ابتدا تلفنچی دکتر جردن، مدیریت دبیرستان، و سپس عهده‌دارِ کتابداری در کتابخانهٔ آنجا شد.

گویی در همان زمانِ تحصیل در دبیرستان، سودای پایان‌نامهٔ دکترایش ریشه دواند. مرحوم دکتر منوچهر ستوده می‌گفت در همان دوران نوجوانی، به‌هنگام کتابداری محموله‌ای کتاب به کتابخانه رسید. در میان محموله یک جلد کتاب توجه او را جلب می‌کند؛ کتابی به چاپ و انتشار سال ۱۳۱۲ شمسی، نویسنده، بانوی مستشرق انگلیسی فریا استارک و به‌ترجمهٔ علی‌محمد ساکی وعنوانِ ترجمه‌شدهٔ کتاب، «سفری به دیار الموت، لرستان و ایلام» با عنوان نسخهٔ اصلی «The Valley of Assassins». کتابی که انگیزه‌ای شد بر انجام سفری و زیارتی با پای پیاده از تهران به الموت و بعدها به‌ مدد و تحت امر استاد معظم ادبیات ایران، مرحوم بدیع‌الزمان فروزانفر و تحقیقات، سفرها و کاوش عدیده، پایان‌نامهٔ دکترای او را گزیده‌تر کرد. رسالهٔ دکترا مزین به‌نام «قلاع اسماعیلیه در رشته‌کوه‌های البرز».

به مطایبه می‌گفت راز سلامتش و دوام زندگی‌اش تا یک قرن، در این هنگامهٔ ماشین و تکنولوژی، نیالودن تنش به «اغذیهٔ مشکوک»، دوری از پایتخت و ساده زیستنش بود. او لحظه‌لحظهٔ عمرش را نثار اعتلای فرهنگ ایران کرد.

در باب زندگی و تحقیقات و تألیفات مرحوم دکتر منوچهر ستوده بسیار نوشته‌اند، که از دوباره‌نویسیِ آن پرهیز می‌کنم و توجه مخاطبان را به این فایل ویدیویی، با صدای مرحوم جلب می کنم؛ نانوشته‌هایی از زندگی آخرین بازمانده‌های نسل تکیه‌گاه ادیب و فرهیخته که حضورشان موجب جلا و برجستگیِ اندوخته‌های تاریخی و ادبی‌مان شد.

دکتر منوچهر ستوده، چراغ وجودش در بیستم فروردین امسال خاموش شد. روح از کالبد رهاند و سالکِ دنیای آخرت شد.

یادش در دل

مأمن محبت و مهر

نظرات

ارسال دیدگاه