گفت‌و‌گو با خانم منیژه غفاری

سلام خانم غفاری، با تشکر از اینکه وقت‌تان را در اختیار ما گذاشتید، لطفاً درمورد حرفهٔ‌ تخصصی و سابقهٔ کار خود توضیح دهید تا خوانندگانی که کمتر شما را می‌شناسند، با حوزهٔ فعالیت‌های‌تان آشنا شوند و بدانند در چه زمینه‌هایی می‌توانند از اطلاعات و تجارب کاری شما بهره‌مند شوند.

باسلام خدمت همه‌ٔ عزیزان. من در سال ۱۳۶۵ به همراه دو فرزند خردسالم و همسر سابقم از ایران خارج شدم و در سال ۱۳۶۶ (۱۹۸۷ میلادی) وارد کانادا شدم.  بعد از یک سال و نیم آموزش فشردهٔ زبان انگلیسی، توانستم وارد حرفهٔ مشاوره و آموزش بشوم. در سال ۱۳۷۳ (۱۹۹۴ میلادی) از همسر سابقم با سه بچهٔ کم‌سن‌وسال جدا شدم. خوشبختانه تجربیات فردی‌ام مرا به کار به‌صورت تخصصی در زمینهٔ تأثیرات فرهنگ، اجتماع، سیاست، قوانین، مهاجرت و غیره بر روی فرد و خانواده علاقه‌مند کرد.

در این مسیر، دوره‌های تخصصی متفاوتی را دیدم که توضیح آن‌ها شاید در حوصله‌ٔ این گفتار نباشد. اما به‌صورت کوتاه، کار تخصصی من در زمینهٔ شوک‌های روانی و پیامدهای آن(Post-traumatic Stress Disorder) است. به‌طور خلاصه، بعضی از این پیامدها شامل افسردگی، اضطراب‌، خشم، عصبانیت، ازدست‌دادنِ هویت و ازدست‌دادنِ اعتمادبه‌نفس و ناتوانی در ایجاد مرزهای سالم و خودآزاری است.  

تمرکز کاری‌ام در بیست سال گذشته روی پرونده‌های مسائل و خشونت‌های خانوادگی، مشکلات ناشی از خشونت‌های جنسی و خشونت‌ها و آسیب‌های وارده در دوران کودکی بوده ‌است.

طبیعتاً به‌خاطر علاقه‌مندی‌ها و باورهای گذشته‌ام به عدالت اجتماعی و حقوق برابر میان انسان‌ها، حساسیت‌هایم در این زمینه در کانادا نیز ادامه پیدا کرد. پس از گذراندنِ دوره‌های تخصصی مشاوره و روان‌درمانی یادشده، روی موضوعات مربوط به فرهنگ خشونت، خشونت‌های جنسی، خانوادگی‌، اجتماعی و روان‌درمانی‌های خاص کار کرده‌ام.

در طول این سال‎ها کلاً روی حدود ۳۵۰۰ پرونده کار کرده‌ام. ۱۰ سال تجربۀ کار در مرکز تجاوزات جنسی دارم که طی ۶ سال از آن، ضمن اینکه به‌عنوان روان‌درمان کار می‌کردم، مدیر تنها خط تلفنی کمک‌رسانی به آسیب‌دیدگان تجاوزات و خشونت‌های جنسی در استان بریتیش کلمبیا نیز بودم. مرکز ما بیش از ۳٬۲ میلیون نفر را در استان بریتیش کلمبیا تحت پوشش داشت. حدود سه سال در مرکز بیماری‌های روانی کار کردم و مجدداً به‌صورت تمام‌وقت وارد کار روان‌درمانی با مراجعه‌کنندگان در شهرهای لنگلی، ترای‌سیتیز و ونکوور شدم. همچنین، سال‌های متمادی نیز در نهادهای غیرانتفاعی، پیرامون خشونت‌های نژادی، فقر و نابرابری‌های اقتصادی – اجتماعی – سیاسی کار کرده‌ام، هرچند تمرکز کاری‌ام در زمینهٔ انواع خشونت‌ بوده‌ است.

در این سال‌ها آموزش‌های همگانی (Public Education)، گروه‌های آموزشی (Psycho-educational Group) و مشاورهٔ فردی همواره جزئی از مسئولیت‌های حرفه‌ای‌ام بوده ‌است. و از سال ۲۰۰۷ در کنار دیگر فعالیت‌هایم، دفتر روان‌درمانیِ خصوصی خود را نیز داشته‌ام.

مراقبه و مشاهدهٔ درونی جزو اصول روزانه‌ام است. ۱۲ سال است که از شاگردان دورهٔ مراقبهٔ ویپسانا (Vipassana) هستم. مراقبه همواره در رشد فردی و خودآگاهی کمکم کرده است و همچنین موجب شده به‌طور دائم در جهتِ این رشد فعال باشم.

لطفاً کمی هم دربارهٔ شیوهٔ کاری‌تان برایمان بگوئید.

شیوهٔ‌ کاری من، روشی است به نام روان‌درمانگری یکپارچه‌شده با ذهن‌آگاهی (Mindfulness-Integrated Cognitive Behavioural Therapy)، که بر اساس نگاه به کل مجموعهٔ انسان و پیرامونش است.

روان‌درمانی فمینیستی – یکی از اصول‌ کاری من، تمرین مشاورهٔ روان‌درمانی فمینیستی است. این بدین معناست که همواره حق انتخاب با مراجعه‌کننده‌هاست. چرا که او بر تمام واقعیت‌ها و پیچیدگی‌های زندگی خود واقف است. روان‌‌شناس تنها نقش توصیه‌کننده و مشاور را دارد و به‌هیچ‌عنوان، به‌دلیل مدرک و تحصیلاتش، حق ندارد نظرش را تحمیل کند. قائل‌شدنِ این مرز خصوصاً در کار با زنان خشونت‌دیده، که اعتمادبه‌نفس و هویت‌ شخصی‌شان آسیب خورده، بسیار مهم است. وظیفۀ منِ روان‌درمانگر این است که به مراجعه‌کننده توانمندی، آگاهی، اعتمادبه‌نفس و قدرت بدهم که خود بتواند تصمیمات بهتری مناسب با حالِ خود و فرزندانش بگیرد و افتخار و امتیاز حاصل از تصمیمات درست هم، نصیب خود او شود. منِ روان‌درمانگر تنها طیِ یک ساعت از هفته با مراجعه‌کننده هستم و در ۱۶۷ساعت باقی‌ماندهٔ هفته، این خود اوست که باید تصمیم‌گیری و عمل کند. من در این حرفه در اوج مهارت، مانند یک چراغ قوه عمل می‌کنم و تنها وظیفهٔ نشان‌دادن گوشه‌های تاریک و کور را دارم.  

کارکردن با کلیت فرد – عمیقاً باور دارم که فرد، مجموعه‌ای است از روح و روان، احساسات، افکار، باورها، ویژگی‌ها و توانمندی‌های فیزیکی و همچنین عوامل بیرونی، مانند امکانات مالی، خانوادگی، ارزش‌های اجتماعی، حمایت‌های خانوادگی، و هویت‌های فردی که شخص خود را با آن‌ها شناسایی می‌کند.

فرد مجموعه‌ای است که در کالبدی ساده و کوچک، تأثیرپذیرفته از تمام عوامل بالاست. باید در درون و بیرون هماهنگی برقرار بشود تا مشکلات برطرف گردد و بهبودی حاصل یابد. بهبودی درونی و بیرونی وهماهنگی این دو، جزو ملزومات است. کسانی که با این روش از من کمک گرفته‌اند، آن‌را مفید و یگانه یافته‌اند. روش روان‌درمانی من مبتنی بر دو جنبهٔ اصلی رفتاردرمانگری است؛ یکی از طریق خود کنترلی و دیگری از طریق رفتاردرمانگری یکپارچه‌شده با خودآگاهی.

تأثیر سیستم‌های قدرت و سرکوب – یکی از چیزهای مهمی که همواره در کارم منظور می‌کنم، توضیح علمی سیستم‌های قدرت و نابرابری است. این سیستم‌ها می‌توانند بر اساس جنسیت، نژاد، قدرت‌ مالی، قدرت‌ فیزیکی، هویت‌های جنسی و غیره باشد. این‌ها توضیحاتی علمی، ساختاری و بنیادی‌ای در زمینه‌های اجتماعی – سیاسی دارد و کمک می‌کند که چطور یک رابطۀ مبنی بر سیستم‌های قدرت و سرکوب را تعریف کنیم.      

البته باور دارم که در بینِ افراد بسیاری، این خشونت‌ها و نابرابری‌ها در چارچوب‌های فردی و خانوادگی، بر بستر ناآگاهی و خودبیگانگی شکل گرفته است. همیشه اعتقاد داشته‌ام که باید فضای مهرآمیزی ایجاد کرد تا زمینه برای گفتگو فراهم شود. بسیاری از این گونه مقولات را در گروه‌های آموزشی – درمانی مورد بررسی قرار می‌دهیم.

با توجه به تجربۀ طولانی‌تان در این زمینه، می‌خواهم بدانم خشونت در مورد زنان در مورد ملیت‌های شرق و غرب چه تفاوت‌هایی دارد و نگرش و برخوردشان با آن چگونه است. با توجه به اینکه شما هم با کانادایی‌ها و هم با ایرانی‌ها کار کرده‌ا‌‌ید، درصد و بزرگی تقریبی این خشونت‌ها به نسبت جمعیت چقدر است و مهمتر از همه تفاوت‌هایش چیست؟

در ده سالی که در مرکز تجاوزات جنسی بودم کمتر از یک یا دو درصد از مراجعه‌کنندگان ایرانی بودند. مراجعه‌کنندگان از تمام نژادها و اقشار گوناگون اجتماعی بودند. در منطقۀ ترای‌سیتیز، ۲۰ درصد از مراجعه‌کنندگانم ایرانی بودند. ذات و اصل خشونت‌های جنسیتی در همه‌جا یکسان است، قتل و تهدید و تحقیر، استفاده از فشار اقتصادی و یا سرکوب عاطفی، با جغرافیا مرتبط نیست. پایه و اساس خشونت، قدرت و کنترل است. تفاوت در تعداد و شدت موارد سرکوب و خشونت، تفاوت بین بد و بدتر است. البته در جوامع جهان سوم، جنس سرکوب‌کننده از حمایت بیشتر قوانین هم برخوردار است. در کشورهای توسعه‌یافته، قوانینی وجود دارد که می تواند قدری از نابرابری جنسی بکاهد. تأکید می کنم، قوانینی هست که تفاوت بزرگ را از بین نمی‌برد، بلکه آن را کمتر می‌کند. در بسیاری از کشورها، کلاً قانونی برای حمایت از فرد خشونت‌دیده وجود ندارد و او به خانه باز گردانده می‌شود. گاهی قانون هست، اما کار نمی‌کند. خشونت در بین مهاجران، ویژگی‌های خاص خود را دارد.

سؤال این است که آیا تمام کسانی که نیازمند به چنین خدماتی‌اند، توانایی دسترسی به این خدمات را دارند یا نه. مشکلاتی مانند ندانستن زبان، نداشتن اطلاعات لازم، داشتن باورهای غلط، داشتن اطلاعات غلط، نداشتن حس توانمندی  و غیره، مانع از دسترسی تازه‌واردین ما به کمک‌های موجود اجتماعی می‌باشد. همه چیز را در این سال‌ها شنیده‌ام. اما بعد از ۲۰ سال هنوز داستان خشونت‌هایی را از تازه‌واردانِ به این کشور می‌شنوم که مرا به حیرت وامی‌دارد.

لازم می‌دانم به این نکته اشاره کنم که اشتباه است فکر کنیم اگر کسی دارای تحصیلات یا مرتبۀ اجتماعی بالاست، درگیر و دچار خشونت اجتماعی نشده یا نمی‌شود. نیز خشونت می‌تواند از سوی کسی اعمال شود که خود پلیس، دکتر یا استاد دانشگاه است؛ یا از سوی کسانی فاقد این مراتب اجتماعی. خشونت فرد نمی‌شناسد و به نوع رابطه‌ای که افراد در آن‌اند، بستگی دارد.

شاید امسال بیش از همیشه در رسانه‌ها در مورد خشونت علیه زنان اطلاع‌رسانی شده‌ باشد، خصوصاً بعد از ماجرای پروندهٔ ژیان قمیشی، مجری ایرانی‌تبار و موفق برنامۀ رادیویی کیو (Q) باب گفتگو در مورد اهمیت رضایت و توافق برای رابطۀ جنسی باز شد.

در مورد پروندۀ ژیان قمیشی چه فکر می‌کنید؟

در ماجرای پروندهٔ ژیان قمیشی، مسئلهٔ اصلی این بود که آیا رضایت و توافق طرفین برای برقراری تماس و رابطهٔ جنسی بوده یا نه. اولاً در مسئلهٔ «رضایت»، اینکه آیا فرد توانایی و شرایط توافق را داشته یا خیر، برای اثبات اینکه آیا تجاوز جنسی صورت گرفته یا خیر، تعیین‌کننده است. دوم اینکه در مسئلهٔ «رضایت» به ارتباط جنسی، میزان توانایی و حضور فیزیکی و ذهنی فرد رضایت دهنده، نقش تعیین‌کننده دارد. به عنوان مثال، کسی که تحت تأثیر مواد مخدر یا الکل می‌باشد، یا کسی که دچار معلولیت‌های ذهنی است، قادر بر تصمیم‌گیری آگاهانه نیستند. متأسفانه بر اساس آمارهای موجود، این افراد مورد تجاوزات جنسی بسیاری واقع می‌شوند. و سوم اینکه از نظر قدرت اجتماعی باید دو نفر در موقعیت برابر قرار داشته باشند. مثلاً در رابطۀ رئیس و کارمند، «رضایت» معنایش را از دست می‌دهد.

ژیان قمیشی تأکید دارد که شاکیان پرونده در تمام مراحل تماس جنسی توافق داشته‌اند و شاکیان مصرانه می‌گویند رضایت و توافقی در کار نبوده است. اگر رضایت وجود داشته باشد، چگونگی و شکل رابطه اصلاً مهم نیست و به هیچ‌کس هم ارتباطی ندارد. در این پرونده‌ هر طرف دعوا روایت خود را می‌گوید و چون اتهامات وارده جنایی‌ است، شاکیان پرونده باید دعوی خود را به‌گونه‌ای ثابت می‌کردند که جای شک و شبههٔ عقلانی در آن نباشد. توجه به مسئلۀ رضایت، توافق و خشونت در رابطۀ زناشویی نیز مهم است. جالب است بدانید که در کانادا قانون در سال ۱۹۸۲ برای اولین بار وجود خشونت‌های جنسی در رابطهٔ زناشویی را پذیرفت. این یکی از موارد تفاوت فرهنگی در شرق و غرب است و قوانین مذهبی هم همان حس مالکیت بر زن در فرهنگ شرقی را تأئید می‌کند. خشونت و تجاوز جنسی در رابطهٔ زناشویی حتی می‌تواند لمس‌کردن بدون رضایت باشد که البته اثبات آن بسیار مشکل است. ضمناً بسیاری از زنان در مورد این نوع خشونت، سکوت می‌کنند که البته این دال بر توافق و رضایت‌شان نیست.

اگر ممکن است در چارچوب خشونت‌های خانوادگی در مورد خشونت علیه مردان هم توضیح بدهید. چرا بحث خشونت علیه مردان کمتر به میان می‌آید؟

صحبت در مورد خشونت علیه مردان معمولاً بسیار کمتر است، دلیلش هم این است که حتی به لحاظ آماری ۸۴ درصد خشونت‌ها، خشونت مرد به زن است. خشونت مرد به مرد حدود ۱۰ تا ۱۲ درصد است و خشونت زن به مرد کمتر از ۲ درصد است. چون خشونت در برابر زنان موضوع بزرگی است، بیشتر به آن می‌پردازیم. در مزرعۀ خوک‌ها در پروندهٔ قتل‌های زنجیره‌ای رابرت پیکتون، یا در موضوع زنان مفقود یا کشته‌شدهٔ بومی کانادا، قربانیان خشونت همه زنان بودند. تجاوز به‌قول سازمان ملل متحد سلاح جنگی است که علیه دشمن از آن استفاده می‌شود چون خیلی چیزها را در دینامیک جنگ عوض می‌کند.

چندی پیش در شبکه‌های اجتماعی پتیشنی دست‌به‌دست می‌شد برای جلوگیری از فروش کتاب «چگونه جلوی تجاوز را بگیریم»، نوشتۀ آقای داریوش ولی‌زاده با نام هنری «روش وی» در سایت آمازون. این کتاب در واقع آموزش تجاوز است بدون گرفتار‌شدن در پیامدهای قانونی آن. آمازون برای جلوگیری از فروش، کتاب را خلاف دموکراسی و آزادی بیان عنوان کرده ‌بود. در این‌مورد نظرتان چیست؟

من واقعاً نمی‌دانم چه بگویم. بسیار غم‌انگیز است و این نشان می‌دهد که زنان چگونه هدف خشونت و تهدید قرار می‌گیرند. البته حتی بچه‌ها و نوجوانان هم می‌توانند به این روش‌ها مورد خشونت قرار گیرند.

در مورد این‌گونه مسائل با سیستم اینترنت و شبکه‌های اجتماعی همه جور موضوعی وجود دارد و باورنکردنی و وحشتناک است. موضوع غم‌انگیزی است، اما این انعکاسی است از جامعه‌ا‌ی که در آن زندگی می‌کنیم. این شکل قشری است از جامعه که نظراتش را منتشر کرده. ممکن است کسی که ما می‌شناسیم هم در اعماق چنین فکر کند و اگر فرصتی دست دهد همین کار را انجام دهد. کسانی که با آن مواجه می‌شوند را تشویق می‌کنم بیاندیشند و سوال کنند که چرا در جامعه‌ای هستیم که هنوز کسی به خود اجازه می‌دهد که در آن گروهی با گروهی دیگر چنین رفتار کند. باید علتش را جویا باشیم. فکر خلاق و جوینده داشته ‌باشیم و از خود سؤال کنیم. من که این را می‌شنوم احساس ناامنی می‌کنم. اما این بدان معنا نیست که اگر این فرد چنین کاری نکند، آن موضوع وجود ندارد. خود این فرد نمایندۀ یک قشر است. البته وظیفۀ مردهاست که با زن‌ها متحد شوند و برای آمازون درخواست جلوگیری از چاپ این کتاب را بفرستند.

خانم غفاری، از شما برای فرصتی که در اختیار «رسانۀ همیاری» قرار دادید بسیار تشکر می‌کنیم و در آینده این فرصت را برای خوانندگان مجله فراهم خواهیم کرد تا بدون نام و اطلاعات خود و به‌طور محرمانه، سؤالات خود را مطرح کنند تا در نشریه به آن‌ها پاسخ داده ‌شود.

ارسال دیدگاه