گزارشی از اولین نمایشِ هم‌زمان فیلم‌‌های ایرانی در ونکوور

سُلماز لک‌پور

«من» برای اولین بار به‌صورت هم‌زمان، در ایران و کانادا، در سالن نمایش «BlueShore» دانشگاه کپیلانو در نورث ونکوور بر روی پردهٔ سینما رفت.

برای تهیهٔ گزارش کوتاهی از چگونگی برگزاری این مراسم به محل نمایش فیلم می‌روم. با نزدیک‌شدن به پارکینگ به میزان ترافیک نیز افزوده می‌شود. در ابتدا فکر می‌کنم ازدحام ایجادشده به‌علت رفت‌وآمد دانشجویان دانشگاه است، هرچند وقتی وارد پارکینگ می‌شوم، جمعیت غالبِ ایرانی را از جمعیت اندک دانشجویان به‌راحتی می‌شود تمیز داد؛ ایرانیان همیشه به‌لحاظ لباس و آرایش در برنامه‌های ایرانی سنگِ تمام می‌گذارند.

گزارشی کوتاه از اولین نمایشِ هم‌زمان فیلم‌‌های ایرانی در ونکوور

از شروع پله‌ها تا در ورودی سالن فرش قرمز پهن شده است. دست‌اندرکاران و داوطلبان کمک به برنامه سخت مشغول رفت‌وآمد و تهیه و تدارکات‌اند. عده‌ای خبرنگار نیز مشغول گرفتن عکس و تهیهٔ گزارش‌اند. به‌هنگام ورود، از میهمانان برنامه با شاخه‌ای گل رز استقبال می‌شود. برنامهٔ پخش فیلم رایگان است، و از بیشتر میهمانان به‌صورت شخصی دعوت به‌عمل آمده است. در میان مدعوین تعداد بسیاری از چهره‌های فرهنگی، هنری و رسانه‌ای فعال در ونکوور نیز به‌چشم می‌خورد.

درهای سالن نمایش با تأخیر باز می‌شود. برنامه با سخنرانی آقای پژمان هادوی، مدیر اجرایی پخش فیلم، به دو زبان فارسی و انگلیسی آغاز می‌گردد. از چهرهٔ ایشان می‌شود حدس زد که تا چه میزان مشغول دوندگی برای اجرای این برنامه بوده‌اند. ایشان از تأخیر به‌وجودآمده در شروع اجرای برنامه عذرخواهی می‌کنند و توضیح می‌دهند که علتِ تأخیر، انتظار برای رسیدنِ دوستانی بوده است که موفق به پیداکردن جای پارک نشده بودند. آقای هادوی همچنین از داوطلبان و کسانی که ایشان را در اجرای این برنامه حمایت کرده بودند، قدردانی کرده و تأکید می‌کنند که اجرای این برنامه بدون حمایت و کمک دوستان به‌سختی امکان‌پذیر می‌بود.

گزارشی کوتاه از اولین نمایشِ هم‌زمان فیلم‌‌های ایرانی در ونکوور

برنامه با اجرای موسیقی سنتی «گروه دیبا» آغاز می‌شود. اجرای این گروه بسیار زیبا است، هرچند با توجه به تأخیر در شروع برنامه، طولانی‌تر از حد معمول به‌نظر می‌رسد و در کل با فضای مدرن فیلم نیز همخوانی چندانی ندارد. بعد از اجرای موسیقی سنتی تنفس کوتاهی داده می‌شود و در این فاصله از مهمانان برنامه با ساندویچ سرد پذیرایی می‌شود. بعد از پذیرایی هرچند که روی سرِوقت تمام‌شدنِ مدت تنفس تأکید شده بود، متاسفانه طبق معمول رسم ایرانی، میهمانان بازهم بعد از وقت مقرر وارد سالن می‌شوند. باتوجه به اینکه برگزارکردن یک برنامه احتیاج به هماهنگی و صرف وقت و هزینهٔ بسیار دارد و آقای هادوی به‌راستی در این زمینه تلاش زیادی کرده‌اند، اما به نظر می‌رسد مدیریتِ زمان‌بندی معضلی است که بیشتر دست‌اندرکاران برنامه‌های ایرانی با آن دست‌به‌گریبان‌اند.   

گزارشی کوتاه از اولین نمایشِ هم‌زمان فیلم‌‌های ایرانی در ونکوور

تماشای فیلم «من» با بازی زیبای لیلا حاتمی در نقش زنی مرموز و غالب و سیلی‌هایی که به گوش نقش مقابل می‌زد، که به‌قول غلام‌عباس فاضلی «هیچ زنی در سینمای ایران به این صلابت به صورت مردان سیلی نزده!»، همچنین تکیه‌کلام‌هایی که برای بسیاری از ما به‌دلیل دوری از سرزمین مادری، در عین غریبی و تازگی، ملموس و جالب‌اند و خصوصاً نمای خیابان‌های تهران بر روی پردهٔ بزرگ سینما در سالنی مملو از مردمی که با تمام تفاوت‌ها در یک نقطه و مکان جغرافیایی در این سوی آب‌ها گردِ هم آمده‌اند، شخصاً برای من در لذتِ تماشای یک فیلم محدود نمی‌شود، بلکه تجربه و احساسی است که بعد از سال‌هایی طولانی مرا با خود به دوردست‌ها و به لذتِ حضور در سالن‌های خنک سینماهای ایران می‌برد.

ارسال دیدگاه